ازدواج اجباری پارت 24

سانامی نفسش رو حبس کرد که فوت کنه .

جیمین :نهههههه، صبر کن! اول آرزو کن بچه.

سانامی چشماشو بست و آرزو کرد بعد فوت کرد .
کیک و بریدن و شروع کردن به خوردن.
جیمین خیلی نمی خورد و فقط زل زده بود به سانامی.

سانامی :جیمین، چیزی شده. از اول که شروع به خوردن کردم زل زدی بهم.

جیمین :اخه خیلی ناز و با نمک می خوری.

سانامی :باشه، حالا کیکت رو بخور.

جیمین بلند شد و با لبش کیکای دور دهن سانامی رو میک زد و خورد.

سانامی :هووووووووی....... چی کار میکنی؟ گفتم کیکتو بخــــــور........

جیمین :منم کیک دور لب تو رو خوردم. مث بچه ها میخوری. کل صورتت کثیف میشه😅

سانامی :خوب اینجوری بیشتر میچسبه .

جیمین بلند شد و سانامی رو براید استایل بلندش کرد و بردش دم ظرف شویی.
صورتشو شست و دو باره نشوندش سر میز.

سانامی که حسابی قرمز شده بود بلند شد ظرفا رو جمع کرد.

جیمین :نمی خواد  ، فردا خدمتکار میاد همه چی رو تمیز میکنه.

سانامی یه خنده ی ملیح کرد و رفت تو اتاق.

جلوی آینه نشست و موهاشو شونه کرد که جیمین از پشست بغلش کرد و مانع شونه کردن سانامی شد .

سانامی :جیمین الان موهام بد تر گره میخوره.

جیمین :عیب نداره. بغلت حس آرامش بهم میده. بزار یکم اینجوری باشیم.

پرش زمانی

صبـــ

سانامی :پااااااااااشششششششششوووووو
پاشو پاشو پاشو پاشو
جیمییییییین پاشو وووو

جیمین :ببند میخوام بخوابممممممم

جیمین :اااااااااااااااااه....... چی کار میکنی؟؟

سانامی پارچ آبو خالی کرده بود رو جیمین.

سانامی :میخواستی پاشی بزمچه

جیمین :این کارت بی تاوان نمی مونه.

بلند شد و سانامی رو پرت کرد رو تخت
دیدگاه ها (۰)

ازدواج اجباری پارت 25

ازدواج اجباری پارت 26

چون همیشه گفته میشه تقصیر منه....:)

بچه ها یکی بیاد حرف بزنیم 🙃

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط